گذشتهی ساده:
barbedشکل سوم:
barbedسومشخص مفرد:
barbsوجه وصفی حال:
barbingشکل جمع:
barbsخار، پیکان، نوک، ریش، خاردارکردن، پیکاندارکردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
barbed wire
سیم خاردار
The barb of his jokes made us uneasy.
تندوتیزی شوخیهای او ما را ناراحت کرد.
I felt the barb of his personal attacks.
زنندگی حملات شخصی او را احساس میکردم.
the barbs of ridicule
طعنههای تمسخرآمیز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «barb» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/barb