آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۹ مهر ۱۴۰۳

    Hear

    hɪr hɪə

    گذشته‌ی ساده:

    heard

    شکل سوم:

    heard

    وجه وصفی حال:

    hearing

    معنی hear | جمله با hear

    verb - transitive A1

    شنیدن (هرنوع صدایی به‌صورت غیرارادی)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    He didn't hear me.

    او (صدای) مرا نشنید.

    His singing could be heard from afar.

    آواز او از دور شنیده می‌شد.

    verb - transitive

    گوش کردن، گوش دادن به، توجه کردن (به وسیله‌ی گوش کردن یا شنیدن)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    Please hear what I have to say!

    لطفاً به حرف‌هایم گوش بدهید!

    I went to hear her speak.

    رفتم که نطق او را گوش کنم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Please hear him out!

    لطفاً بگذارید حرفش را بزند!

    to hear a child's lessons

    به درس پس دادن شاگرد گوش کردن

    verb - transitive

    حضور داشتن (و گوش کردن)

    to hear a concert

    در کنسرتی حضور داشتن

    to hear mass

    در مراسم عشای ربانی شرکت کردن

    verb - transitive

    خبر داشتن

    I haven't heard from him in two months.

    دو ماه است از او خبری ندارم.

    I came as soon as I heard.

    تا خبردار شدم آمدم.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I heard she is sick.

    خبر یافتم که مریض است.

    I always hear the latest rumors from him.

    همیشه آخرین شایعات را از او می‌شنوم.

    verb - transitive

    رسیدگی کردن، دادرسی کردن

    a formal hearing of the complaints received against her

    گزارش رسمی شکایات رسیده علیه او

    to hear a case

    به دعوی حقوقی رسیدگی کردن

    verb - transitive

    شنیدن (شهادت در دادگاه)

    Now the court will hear your testimony.

    اکنون دادگاه شهادت شما را استماع خواهد کرد.

    verb - transitive

    درک کردن، فهمیدن

    I hear you.

    تو را درک می‌کنم (می‌فهمم).

    I hate this job, do you hear?

    من از این کار بیزارم، فهمیدی؟

    verb - intransitive

    شنوا بودن، شنوایی (سامعه) داشتن

    He can't hear at all, poor fellow!

    بیچاره اصلاً نمی‌شنود!

    verb - intransitive

    پذیرفتن، اطاعت کردن

    Hear my plea!

    استدعای مرا برآورده کن!

    Write it, or else you'll hear from me!

    بنویس. والا هر چه ببینی از چشم خودت دیده‌ای!

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    You mustn't pay; no, I won't hear of it!

    شما نباید پول بدهید، نه اصلاً نمی‌گذارم!

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد hear

    1. verb detect by perceiving sound
      Synonyms:
      listen get catch pick up overhear attend heed take in apprehend become aware make out read strain hark hearken give attention give an audience to give ears be all ears get wind of get an earful eavesdrop devour descry auscultate
    1. verb become aware of information
      Synonyms:
      learn find out discover understand ascertain gather see get wind of be informed be advised receive pick up get the picture be led to believe be told of catch on get wise to determine unearth glean descry catch tumble apperceive have on good authority
      Antonyms:
      ignore

    Phrasal verbs

    hear from

    1- (از طریق نامه یا تلفن و غیره) خبر داشتن از، در تماس بودن

    2- انتقاد شدن، مورد تنبیه قرار گرفتن

    hear out

    تا آخر گوش دادن

    Idioms

    hear! hear!

    احسنت، درست است، آفرین، همین‌طور است، حق با شماست، موافقم

    hear tell

    (محلی) خبردار شدن، خبر یافتن، آگاه شدن

    not hear of

    اجازه ندادن، مسموع ندانستن، مورد بررسی قرار ندادن

    to hear something straight from the horse's mouth

    از منبع موثق شنیدن، مستقیم از دهان خود شخص شنیدن

    hear (something) on the grapevine

    از این‌ور و آن‌ور شنیدن، از دهان این و آن شنیدن، بنابه گفته‌ی دیگران

    لغات هم‌خانواده hear

    • noun
      hearing, hearer
    • adjective
      unheard, unheard, of
    • verb - transitive
      hear, overhear

    سوال‌های رایج hear

    گذشته‌ی ساده hear چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده hear در زبان انگلیسی heard است.

    شکل سوم hear چی میشه؟

    شکل سوم hear در زبان انگلیسی heard است.

    وجه وصفی حال hear چی میشه؟

    وجه وصفی حال hear در زبان انگلیسی hearing است.

    ارجاع به لغت hear

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hear» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hear

    لغات نزدیک hear

    • - heaped
    • - heaping
    • - hear
    • - hear (something) on the grapevine
    • - hear from
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.