آخرین به‌روزرسانی:

Feed On

معنی و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb

از چیزی تغذیه کردن، خوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Fascism feeds on poverty.

فاشیسم از فقر تغذیه می‌کند.

Owls feed on insects, birds, and small mammals.

جغدها از حشرات، پرندگان و پستانداران کوچک تغذیه می‌کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد feed on

  1. verb consume
    Synonyms:
    eat take ingest devour partake munch snack nibble feast scarf pig out graze peck meal have a bite subsist live on exist on take nourishment nurture pasture prey on sponge

ارجاع به لغت feed on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «feed on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/feed-on

لغات نزدیک feed on

پیشنهاد بهبود معانی