فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fertilize

ˈfɜrːt̬laɪz ˈfɜːtəlaɪz

گذشته‌ی ساده:

fertilized

شکل سوم:

fertilized

سوم‌شخص مفرد:

fertilizes

وجه وصفی حال:

fertilizing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive

بارور کردن، حاصلخیز کردن، لقاح کردن، کود دادن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Nitrates fertilize soil.

نیترات‌ها خاک را پرقوت می‌کنند.

They fertilize the garden at least once a year.

دست کم سالی یک‌بار باغ را کود می‌دهند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The rooster fertilizes the hen's egg.

خروس تخم‌مرغ را زایا می‌کند.

The fertilized ovum becomes a fetus.

تخمک بارور‌شده به رویان (جنین) تبدیل می‌شود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fertilize

  1. verb make ready to bear, produce
    Synonyms:
    generate produce breed procreate fecundate impregnate make pregnant enrich treat dress feed manure germinate propagate pollinate cover compost mulch lime top-dress make fruitful beget inseminate fructify

لغات هم‌خانواده fertilize

  • verb - transitive
    fertilize

ارجاع به لغت fertilize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fertilize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fertilize

لغات نزدیک fertilize

پیشنهاد بهبود معانی