گذشتهی ساده:
fertilizedشکل سوم:
fertilizedسومشخص مفرد:
fertilizesوجه وصفی حال:
fertilizingبارور کردن، حاصلخیز کردن، لقاح کردن، کود دادن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Nitrates fertilize soil.
نیتراتها خاک را پرقوت میکنند.
They fertilize the garden at least once a year.
دست کم سالی یکبار باغ را کود میدهند.
The rooster fertilizes the hen's egg.
خروس تخممرغ را زایا میکند.
The fertilized ovum becomes a fetus.
تخمک بارورشده به رویان (جنین) تبدیل میشود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fertilize» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fertilize