فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fructify

ˈfrʌktɪfaɪ ˈfrʌktɪfaɪ

معنی و نمونه‌جمله

adverb

میوه دادن، مثمر شدن، میوه‌دار کردن، برومند کردن، بارور ساختن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

Our efforts did not fructify.

کوشش‌های ما به نتیجه نرسید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fructify

  1. verb fertilize
    Synonyms:
    impregnate fecundate pollinate

ارجاع به لغت fructify

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fructify» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fructify

لغات نزدیک fructify

پیشنهاد بهبود معانی