با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Fertility

fərˈtɪlət̬i fɜːˈtɪləti
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    fertilities

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable
حاصلخیزی، باروری

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Fertilizers increase the fertility of the soil.
- کود باروری زمین را زیاد می‌کند.
- the incredible fertility of this writer's mind
- خلاقیت باور‌نکردنی فکر این نویسنده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fertility

  1. noun readiness to bear, produce
    Synonyms: abundance, copiousness, fecundity, feracity, fruitfulness, generative capacity, gravidity, luxuriance, plentifulness, potency, pregnancy, productiveness, productivity, prolificacy, prolificity, puberty, pubescence, richness, uberty, virility
    Antonyms: aridity, childlessness, emptiness, infertility, sterility

لغات هم‌خانواده fertility

ارجاع به لغت fertility

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fertility» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fertility

لغات نزدیک fertility

پیشنهاد بهبود معانی