فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fuel

ˈfjuːəl ˈfjuːəl

گذشته‌ی ساده:

fuelled

شکل سوم:

fuelled

سوم‌شخص مفرد:

fuels

وجه وصفی حال:

fuelling

شکل جمع:

fuels

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable B1

سوخت

Coal is a relatively inexpensive fuel.

زغال‌سنگ سوخت نسبتا ارزانی است.

This motor uses a lot of fuel.

این موتور سوخت زیادی مصرف می‌کند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

fossil fuels

سوخت‌های فسیلی

fuel for a nuclear reactor

مواد سوختی برای رآکتور اتمی

On the way, we stopped three times for fueling and rest.

برای سوخت‌گیری و استراحت سه بار در راه توقف کردیم.

noun uncountable

محرک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The discovery of her husband's love letters was a fuel for her greater jealousy.

یافتن نامه‌های عاشقانه‌ی شوهرش محرک حسادت شدیدتر او شد.

Music is the fuel that keeps my creativity flowing.

موسیقی محرکی است که خلاقیت من را در جریان نگه می‌دارد.

verb - transitive

تحریک کردن، (آتش چیزی را) برافروختن، برانگیختن، دامن زدن

Their divorce fueled the hatred between the two families.

طلاق آن‌ها، تنفر آن دو خانواده را برافروخت.

High wages fueled inflation.

دستمزدهای بالا به تورم دامن زد.

verb - transitive

تجدید نیرو کردن

The coach's motivational speech fueled the team.

صحبت‌های انگیزشی مربی باعث تجدید نیروی تیم شد.

The news of the promotion fueled his motivation to work harder and prove himself.

خبر ارتقاء انگیزه‌ی او را برای تلاش بیشتر و اثبات خود تجدید کرد.

verb - intransitive

سوخت‌گیری کردن، سوخت دادن به، سوخت رساندن

The car stopped at the gas station to fuel up.

ماشین در پمپ‌بنزین ایستاد تا سوخت‌گیری کند.

Before a long voyage all boats are to fuel.

پیش‌از سفر طولانی همه‌ی ناوها باید سوخت‌گیری کنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fuel

  1. noun something providing energy
    Synonyms:
    food gas electricity material nourishment means encouragement juice propellant ammunition incitement provocation
  1. verb give energy to
    Synonyms:
    supply feed charge fill up sustain nourish service incite inflame fire stoke up gas up tank up fill ‘er up
    Antonyms:
    discourage deplete de-energize unfuel

ارجاع به لغت fuel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fuel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fuel

لغات نزدیک fuel

پیشنهاد بهبود معانی