گذشتهی ساده:
overdidشکل سوم:
overdoneسومشخص مفرد:
overdoesوجه وصفی حال:
overdoingبیشازحد انجام دادن، به حد افراط رساندن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to overdo an apology
زیادی عذرخواهی کردن
Do the housework but don't overdo it.
کارهای خانه را انجام بده؛ ولی زیادهروی نکن.
Criticism, if overdone, can be counter-productive.
اگر در انتقاد زیادهروی شود، میتواند نتیجهی معکوس داشته باشد.
The food was overdone and dry.
غذا را زیادی پخته بودند و خشک بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «overdo» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overdo