با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Overdone

ˌoʊvɚˈdʌn ˌəʊvəˈdʌn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    overdid
  • سوم‌شخص مفرد:

    overdoes
  • وجه وصفی حال:

    overdoing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
(غذا و به‌ویژه گوشت) بیش‌ازحد پخته‌شده، زیاد پخته‌شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The steak was dry and overdone.
- استیک خشک و بیش‌ازحد پخته‌شده بود.
- He sat there chewing his overdone steak
- او آنجا نشسته بود و استیک بیش از اندازه پخته‌شده‌اش را می‌جوید.
adjective
اغراق‌شده، بزرگ‌نمایی‌شده، از حد گذشته
- Don't you think his politeness is overdone?
- آیا به گمان تو، ادبش اغراق‌شده نیست؟
- an overdone show of camaraderie
- جلوه‌ای بزرگ‌نمایی‌شده از صمیمیت و رفاقت
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد overdone

  1. adjective Overcooked
    Synonyms: burned, burned to a crisp, scorched, charred
  2. adjective Excessive
    Synonyms: exaggerated, extravagant, too-much, overstated
  3. verb Do something to an excessive degree
    Synonyms: exhausted, fatigued, collapsed, satiated, overstated, overreached, overplayed, exaggerated, overacted, overworked, strained, exceeded, overloaded, cloyed
    Antonyms: ignored, dawdled, neglected, loafed
  4. verb Overestimate
    Synonyms: exaggerated, overreached, exalted, enhanced, enlarged, overstated, overrated, overplayed, overvalued, stretched, overestimated, amplified, magnified
    Antonyms: understated, slacked, neglected

لغات هم‌خانواده overdone

ارجاع به لغت overdone

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overdone» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overdone

لغات نزدیک overdone

پیشنهاد بهبود معانی