گذشتهی ساده:
overworkedشکل سوم:
overworkedسومشخص مفرد:
overworksوجه وصفی حال:
overworkingکار زیاد دادن به، کار زیاد از گرده (کسی) کشیدن،خسته کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
to overwork a horse
از اسب زیادی کار کشیدن
to overwork an excuse
بهانهای را مکرر به کار بردن
His talk overworked the students.
صحبت او دانش آموزان را تحریک کرد.
his illness was due to overwork
بیماری او بهدلیل کار زیاد بود
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «overwork» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overwork