گذشتهی ساده:
overwordedشکل سوم:
overwordedسومشخص مفرد:
overwordsوجه وصفی حال:
overwordingشکل جمع:
overwordsبند تکرارشونده، واژه یا عبارت تکراری
That haunting overword stayed with me long after the concert ended.
آن بند تکرارشوندهی تأثیرگذار، مدتها پساز پایان کنسرت در ذهنم مانده بود.
The poet used the same overword to bind all the stanzas together.
شاعر از واژهای تکرارشونده برای پیوند دادن تمام بندها استفاده کرد.
با کلمات اضافه بیان کردن، پرگویی کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She overworded the introduction, making it hard to focus on the main argument.
او مقدمه را با کلمات زیادی نوشته بود که باعث شد تمرکز بر استدلال اصلی سخت شود.
Many of the poems seem to come out overworded and lose their emotional power.
بسیاری از شعرها بیش از حد کلمه دارند و قدرت احساسیشان را از دست میدهند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «overword» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/overword