فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Overtax

ˌoʊvərˈtæks ˌəʊvəˈtæks
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

  • verb - transitive
    مالیات سنگین بستن بر، بار سنگین نهادن بر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد overtax

  1. verb To make a person exhausted
    Synonyms: exhaust, strain, tire, burden, exceed, overload, trouble, overwork

ارجاع به لغت overtax

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «overtax» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overtax

لغات نزدیک overtax

پیشنهاد بهبود معانی