امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Improvise

ˈɪmprəvaɪz ˈɪmprəvaɪz
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    improvised
  • شکل سوم:

    improvised
  • سوم‌شخص مفرد:

    improvises
  • وجه وصفی حال:

    improvising

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive
بی‌درنگ ساختن، در لحظه ساختن، بداهه‌گویی کردن، فی‌البداهه گفتن، سرهم‌بندی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He lost the text of his speech and had to improvise.
- او متن سخنرانی خود را گم کرد و مجبور به بداهه‌گویی شد.
- to improvise a solution to a problem
- برای مسئله‌ای راه‌حل در لحظه ساختن
- to improvise a bed out of leaves and branches
- از شاخ و برگ بستر خواب سرهم‌بندی کردن
verb - intransitive verb - transitive
بداهه‌نوازی کردن، فی‌البداهه نواختن، بداهه‌خوانی کردن
- The jazz band loves to improvise during their live performances.
- گروه جاز عاشق بداهه‌نوازی کردن در طول اجراهای زنده‌ی خود هستند.
- The singer had to improvise a song.
- خواننده مجبور شد یک آهنگ را بداهه‌خوانی کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد improvise

  1. verb make up
    Synonyms:
    invent devise contrive concoct improvise fake ad-lib extemporize brainstorm dream up wing it make do coin jam improv fake it throw together knock off dash off slapdash spark speak off the cuff do offhand do off top of head
    Antonyms:
    plan design devise premeditate

ارجاع به لغت improvise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «improvise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/improvise

لغات نزدیک improvise

پیشنهاد بهبود معانی