فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Improvise

ˈɪmprəvaɪz ˈɪmprəvaɪz

گذشته‌ی ساده:

improvised

شکل سوم:

improvised

سوم‌شخص مفرد:

improvises

وجه وصفی حال:

improvising

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive verb - transitive

بی‌درنگ ساختن، در لحظه ساختن، بداهه‌گویی کردن، فی‌البداهه گفتن، سرهم‌بندی کردن

He lost the text of his speech and had to improvise.

او متن سخنرانی خود را گم کرد و مجبور به بداهه‌گویی شد.

to improvise a solution to a problem

برای مسئله‌ای راه‌حل در لحظه ساختن

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to improvise a bed out of leaves and branches

از شاخ و برگ بستر خواب سرهم‌بندی کردن

verb - intransitive verb - transitive

بداهه‌نوازی کردن، فی‌البداهه نواختن، بداهه‌خوانی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

The jazz band loves to improvise during their live performances.

گروه جاز عاشق بداهه‌نوازی کردن در طول اجراهای زنده‌ی خود هستند.

The singer had to improvise a song.

خواننده مجبور شد یک آهنگ را بداهه‌خوانی کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد improvise

  1. verb make up
    Synonyms:
    invent devise contrive concoct fake ad-lib extemporize brainstorm dream up wing it make do coin jam improv fake it throw together knock off dash off slapdash spark speak off the cuff do offhand do off top of head
    Antonyms:
    plan design devise premeditate

ارجاع به لغت improvise

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «improvise» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/improvise

لغات نزدیک improvise

پیشنهاد بهبود معانی