با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Meanwhile

ˈmiːnwaɪl ˈmiːnwaɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun adverb B1
    ضمناً، در این ضمن، در ضمن، در اثنا، در خلال
    • - I continued working, meanwhile, he went out shopping.
    • - من به کار کردن ادامه دادم و او در این حین به خرید رفت.
    • - His colleagues, meanwhile, were busily scheming to get rid of him.
    • - همکارانش در این حین مشغول توطئه‌چینی برای خلاص شدن از شر او بودند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد meanwhile

  1. adverb at the same time
    Synonyms: ad interim, concurrently, during the interval, for now, for the duration, for the moment, for then, for the time being, in the interim, in the interval, in the intervening time, in the meantime, meantime, simultaneously, till, until, up to, when

ارجاع به لغت meanwhile

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «meanwhile» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/meanwhile

لغات نزدیک meanwhile

پیشنهاد بهبود معانی