فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Shaker

ˈʃeɪkər ˈʃeɪkə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable
    شیکر، مخلوط‌کن، همزن مایعات، همزن استاتیک
    • - I need to buy a new shaker for my workouts at the gym.
    • - من باید یک شیکر جدید برای تمریناتم در باشگاه بخرم.
    • - She placed ice cubes in the cocktail shaker before adding the vodka and juice.
    • - او قبل‌از اضافه کردن ودکا و آب‌میوه، تکه‌های یخ را در همزن کوکتل ریخت.
  • noun countable
    نمکدان، نمک‌پاش، فلفل‌پاش
    • - The shaker was filled with salt and I sprinkled it over my dish.
    • - نمک‌پاش پر از نمک بود و من آن را روی ظرفم پاشیدم.
    • - Pass me the salt shaker, please.
    • - لطفاً نمکدان را به من بدهید.
  • noun countable
    ظرف تکان‌دهنده‌ی تاس
    • - John eagerly picked up the shaker and prepared for his turn in the game.
    • - جان مشتاقانه ظرف تکان‌دهنده‌ی تاس را برداشت و برای نوبت خود در بازی آماده شد.
    • - The shaker rattled as the dice tumbled inside.
    • - وقتی تاس‌ها داخلش می‌افتند، تکان‌دهنده تکان می‌خورد.
  • noun countable
    (شخص یا شی) تکان‌دهنده
    • - As a political activist, he became known as a shaker in his community.
    • - او به‌عنوان یک فعال سیاسی، یک تکان‌دهنده در جامعه‌ی خود شناخته شد.
    • - The motivational speaker was a great shaker, inspiring the audience to pursue their dreams.
    • - سخنران انگیزشی یک تکان‌دهنده‌ی عالی بود و به مخاطبان انگیزه می‌داد تا رویاهای خود را دنبال کنند.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد shaker

  1. noun A person who wields power and influence
    Synonyms: mover-and-shaker

لغات هم‌خانواده shaker

ارجاع به لغت shaker

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «shaker» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/shaker

لغات نزدیک shaker

پیشنهاد بهبود معانی