شیکر، مخلوطکن، همزن مایعات، همزن استاتیک
I need to buy a new shaker for my workouts at the gym.
من باید یک شیکر جدید برای تمریناتم در باشگاه بخرم.
She placed ice cubes in the cocktail shaker before adding the vodka and juice.
او قبلاز اضافه کردن ودکا و آبمیوه، تکههای یخ را در همزن کوکتل ریخت.
نمکدان، نمکپاش، فلفلپاش
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The shaker was filled with salt and I sprinkled it over my dish.
نمکپاش پر از نمک بود و من آن را روی ظرفم پاشیدم.
Pass me the salt shaker, please.
لطفاً نمکدان را به من بدهید.
ظرف تکاندهندهی تاس
John eagerly picked up the shaker and prepared for his turn in the game.
جان مشتاقانه ظرف تکاندهندهی تاس را برداشت و برای نوبت خود در بازی آماده شد.
The shaker rattled as the dice tumbled inside.
وقتی تاسها داخلش میافتند، تکاندهنده تکان میخورد.
(شخص یا شی) تکاندهنده
As a political activist, he became known as a shaker in his community.
او بهعنوان یک فعال سیاسی، یک تکاندهنده در جامعهی خود شناخته شد.
The motivational speaker was a great shaker, inspiring the audience to pursue their dreams.
سخنران انگیزشی یک تکاندهندهی عالی بود و به مخاطبان انگیزه میداد تا رویاهای خود را دنبال کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «shaker» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shaker