آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۶ دی ۱۴۰۲

    Shook

    ʃʊk ʃʊk

    مصدر:

    shake

    شکل سوم:

    shaken

    سوم‌شخص مفرد:

    shakes

    وجه وصفی حال:

    shaking

    معنی shook | جمله با shook

    گذشته‌ی ساده‌ی فعل shake

    The earthquake shook the entire city.

    زمین‌لرزه کل شهر را لرزاند.

    The actor shook hands with his fans after the performance.

    این بازیگر پس از اجرا با هوادارانش دست داد.

    adjective

    مات‌ومبهوت (از چیزی ناخوشایند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

    She looked shook after receiving the devastating news.

    او پس از دریافت این خبر ویرانگر، مات‌ومبهوت به نظر می‌رسید.

    She was a shook loser.

    بازنده‌ای مات‌ومبهوت بود.

    adjective informal

    (انگلیسی استرالیایی) مشتاق، خواهان

    I'm not shook on tea myself.

    خودم مشتاق چای نیستم.

    She is shook on travel.

    خواهان سفر است.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد shook

    1. verb to get away from (a pursuer)
      Synonyms:
      eluded evaded slipped lost
    1. verb to deprive of courage or the power to act as a result of fear, anxiety, or disgust
      Synonyms:
      shocked horrified appalled daunted
    1. verb stir the feelings, emotions, or peace of
      Synonyms:
      disturbed bothered agitated upset moved stirred flustered perturbed disquieted unsettled distracted stimulated excited unnerved rattled jolted jarred shaken tossed swayed rocked wavered fluctuated jostled jiggled jounced jogged jerked ruffled vibrated pulsated palpitated shivered trembled quivered waved swung tottered dithered doddered flurried hustled quavered shuddered chattered convulsed discomposed brandished waggled weakened trilled eluded avoided drank freed removed
    1. verb move or cause to move back and forth
      Synonyms:
      moved swayed swung bounced rocked agitated churned jolted jarred jounced joggled brandished convulsed flourished
      Antonyms:
      calmed soothed reassured placated
    1. verb to free from or cast out something objectionable or undesirable
      Synonyms:
      released cleared relieved ridded unburdened disburdened disencumbered disembarrassed
    1. verb to vibrate
      Synonyms:
      vibrated trembled quivered shivered wavered fluttered wobbled fluctuated shuddered reeled staggered flapped waggled palpitated tottered quavered thrilled twittered
    1. verb to alter the settled state or position of
      Synonyms:
      moved shifted displaced disturbed dislocated
    1. verb move back and forth or sideways
      Synonyms:
      rocked swayed vibrated trembled
    1. verb to cause to move to and fro with short, jerky movements
      Synonyms:
      jiggled joggled

    Idioms

    shook up

    (عامیانه) برزخ، آزرده، دمق، هیجان‌زده

    سوال‌های رایج shook

    شکل سوم shook چی میشه؟

    شکل سوم shook در زبان انگلیسی shaken است.

    وجه وصفی حال shook چی میشه؟

    وجه وصفی حال shook در زبان انگلیسی shaking است.

    سوم‌شخص مفرد shook چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد shook در زبان انگلیسی shakes است.

    ارجاع به لغت shook

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «shook» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shook

    لغات نزدیک shook

    • - shoo-in
    • - shoofly
    • - shook
    • - shook up
    • - shoot
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    motivator move forward move house multitude playfulness playlist plight pls poesy poignant permission perplexity persecution personal personally پنبه مرفه شست هل دادن آپدیت امضا املا ارتقا انشا انشعاب منشعب گله گزار گله‌گزاری شماره گذاری کردن علامت‌گذار
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.