با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Left

left left left left
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • مصدر:

    leave
  • شکل سوم:

    left
  • سوم‌شخص مفرد:

    leaves
  • وجه وصفی حال:

    leaving
  • شکل جمع:

    lefts

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
چپ، سمت چپ، طرف چپ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- His left ear is deaf.
- گوش چپ او کر است.
- on the left side of the street
- در سمت چپ خیابان
- the top left drawer of the desk
- کشو دست چپ و بالای میز
- He writes with his left hand.
- او با دست چپ می‌نویسد.
adverb
به طرف چپ، به سمت چپ
- The car veered left suddenly.
- خودرو ناگهان به سمت چپ منحرف شد.
- The bus driver turned left at the intersection.
- راننده‌ی اتوبوس در تقاطع به طرف چپ پیچید.
noun
سمت چپ
- The car turned sharply to the left.
- اتومبیل به‌سرعت به سمت چپ پیچید.
- She glanced to her left.
- به سمت چپ نگاه کرد.
noun plural
سیاست (the left) و (the Left) چپ‌گراها، چپ‌ها (گروه‌های سیاسی‌ای که معتقدند ثروت و قدرت باید بین تمام بخش‌های جامعه تقسیم شود)
- The people want him but the left is against him.
- مردم او را می‌خواهند اما چپ‌گراها مخالف او هستند.
- Many of the Left believe that the current economic system is inherently unfair.
- بسیاری از چپ‌ها معتقدند که سیستم اقتصادی فعلی ذاتاً ناعادلانه است.
گذشته‌ی ساده و شکل سوم فعل leave
- The teacher left the classroom after the final bell rang.
- معلم بعد از به صدا درآمدن زنگ پایانی، کلاس را ترک کرد.
- I left my phone charger at home.
- شارژر موبایلم رو توی خونه جا گذاشتم.
adjective
سیاست چپ
- the left wing of the party
- جناح چپ حزب
- Many individuals on the left side of the political spectrum support progressive taxation to address income inequality.
- بسیاری از افراد جناح چپ این طیف سیاسی از مالیات تصاعدی برای رسیدگی به نابرابری درآمد حمایت می‌کنند.
noun
کالبدشناسی دست چپ
- I prefer to write with my left.
- ترجیح می‌دهم با دست چپ بنویسم.
- She held the baby with her left while cooking dinner.
- هنگام پختن شام، نوزاد را با دست چپ خود نگه داشت.
noun
ورزش (مشت‌زنی) ضربه‌ی چپ
- He knocked down his opponent with a left.
- او حریف خود را با یک ضربه‌ی چپ از پای انداخت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد left

  1. adjective on west side when facing north
    Synonyms: hard to left, larboard, near, nigh side, port, portside, sinister, sinistral, south
    Antonyms: right
  2. adjective politically radical
    Synonyms: leftist, left-wing, liberal, progressive, revolutionary, socialist
    Antonyms: right
  3. adjective abandoned
    Synonyms: continuing, departed, extra, forsaken, gone out, leftover, marooned, over, remaining, residual, split, staying

Idioms

  • have two left feet

    دست و پا چلفتی بودن

  • left, right and center

    (عامیانه) همه‌جا، همه‌ی عالم، هرجا که فکر بکنی

  • elvis has left the building

    تمام شد، به پایان رسید (نخود، نخود، هرکه رود خانه‌ی خود) (برای اعلام اتمام یک رویداد کاربرد دارد)

ارجاع به لغت left

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «left» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/left

لغات نزدیک left

پیشنهاد بهبود معانی