فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Convoy

ˈkɑːnvɔɪ ˈkɒnvɔɪ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    convoyed
  • شکل سوم:

    convoyed
  • سوم شخص مفرد:

    convoys
  • وجه وصفی حال:

    convoying
  • شکل جمع:

    convoys

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive countable
    قافله، کاروان، بدرقه، همراه رفتن، بدرقه کردن
    • - He was convoyed by secret service agents.
    • - مأمورین پلیس مخفی او را همراهی می‌کردند.
    • - Tankers convoyed by destroyers.
    • - کشتی‌های نفتکش که توسط ناوشکن‌ها بدرقه می‌شدند.
    • - The trucks moved in a convoy.
    • - کامیون‌ها با هم حرکت می‌کردند.
    • - a convoy of tanks and armored vehicles
    • - ستون تانک و خودروهای زره‌پوش
    • - a convoy of freighters and cruisers
    • - کاروانی از کشتی‌های باری و رزم‌ناوها
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد convoy

  1. noun guard, escort
    Synonyms: attendance, attendant, companion, protection
  2. verb protect, escort
    Synonyms: accompany, attend, bear, bring, chaperon, companion, company, conduct, consort, defend, guard, pilot, safeguard, shepherd, shield, usher, watch
    Antonyms: ignore, neglect

ارجاع به لغت convoy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «convoy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/convoy

لغات نزدیک convoy

پیشنهاد بهبود معانی