صفت تفضیلی:
glibberصفت عالی:
glibbestچربزبان، زبانباز، متملق، سخنفریب، متملقانه
a glib politician
سیاستمدار چربزبان
Despite his glib demeanor, it was evident that he was hiding something.
علیرغم رفتار متملقانهی او، مشخص بود که او چیزی را پنهان میکرد.
بداهه، بیفکر، بدون اندیشه
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The lawyer's glib defense did not convince the jury, leading to a guilty verdict.
دفاع بیفکر وکیل، هیئت منصفه را قانع نکرد و منجر به صدور حکم مجرمیت شد.
She made a glib remark about his new haircut without realizing it hurt his feelings.
او در مورد مدل موی جدیدش سخنی بدون اندیشه گفت؛ بدون اینکه متوجه شود که به احساسات او آسیب رسانده است.
سهلانگارانه، اهمالکارانه
He gave a glib response, not really caring about the consequences.
او پاسخی سهلانگارانه داد و واقعاً به عواقب آن اهمیتی نداد.
His glib response to her question suggested he hadn't given it much thought.
پاسخ اهمالکارانهاش به سؤال او نشان میدهد که او زیاد به آن فکر نکرده است.
سطحی، ظاهری
I was disappointed by the politician's glib promises that seemed insincere.
من از وعدههای ظاهری این سیاستمدار که ناصادقانه به نظر میرسید، ناامید شدم.
The professor's glib explanation of the complex topic left the students feeling confused and unsatisfied.
توضیح سطحی استاد در مورد موضوع پیچیده باعث شد که دانشجویان احساس سردرگمی و نارضایتی کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «glib» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/glib