Fluent

ˈfluːənt ˈfluːənt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more fluent
  • صفت عالی:

    most fluent

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
روان، سلیس، فصیح

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- She speaks English fluently.
- او انگلیسی را روان صبحت می‌کند.
- But he is not fluent in French.
- ولی در فرانسه روان نیست.
- the fluent style of Sa'di
- سبک شیوای سعدی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fluent

  1. adjective articulate
    Synonyms: chatty, cogent, copious, cursive, declamatory, disputatious, easy, effortless, effusive, eloquent, facile, flowing, garrulous, glib, liquid, loquacious, mellifluent, mellifluous, natural, persuasive, prompt, quick, ready, running, silver-tongued, smooth, smooth-spoken, talkative, verbose, vocal, voluble, well-versed, wordy
    Antonyms: effortful, hesitant, inarticulate, unfluent, unprepared

ارجاع به لغت fluent

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fluent» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fluent

لغات نزدیک fluent

پیشنهاد بهبود معانی