گذشتهی ساده:
tackedشکل سوم:
tackedسومشخص مفرد:
tacksوجه وصفی حال:
tackingشکل جمع:
tacksمیخ سرپهن کوچک، پونز، رویه، مشی، خوراک، میخ زدن، پونز زدن، ضمیمه کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a carpet tack
میخ سرپهن برای کوبیدن موکت
the tack of a paint
چسبندگی رنگ
tape with good tack
نوار دارای چسبندگی زیاد
to go off on the wrong tack
خط مشی غلط اتخاذ کردن
to try a new tack
رویهی جدیدی را آزمودن
Don't change the tack of your questions.
روال پرسشهای خود را عوض نکن.
hard tack
نان خشک
a starboard tack
چرخش به سمت راست (کشتی)
We made two tacks in rounding the island.
برای دور زدن جزیره دو بار تغییر مسیر دادیم.
to tack a notice on a bulletin board
اعلانی را به تابلوی اعلانات پونز کردن
He is tacking down the stairway carpet.
او دارد فرش پلکان را میخکوب میکند.
to tack a ribbon onto a hat
به کلاه روبان زدن
to tack an amendment onto a bill
اصلاحیهای را بر لایحه افزودن
He could even tack big ships in heavy weather.
او میتوانست حتی کشتیهای بزرگ را هم در هوای بد مخالف جهت باد بچرخاند.
They tacked temporarily in their aggressive designs.
آنان موقت نقشههای تهاجمگرایانهی خود را عوض کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tack» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tack