انگلیسی بریتانیایی (پارچهی) وال، ململ، موصلی، موسلین
I bought a beautiful muslin fabric to make a summer dress.
من برای دوختن لباس تابستانی یک پارچهی وال زیبا خریدم.
The baby's crib was lined with a soft muslin sheet.
تخت نوزاد با یک پارچهی ململ نرم پوشیده شده بود.
انگلیسی بریتانیایی کودکانه دستمال دهان نوزاد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The baby's face was gently wiped with a soft muslin after feeding.
صورت نوزاد پساز شیر دادن بهآرامی با دستمال دهان نرمی پاک شد.
The mother reached for a muslin to clean up the spilled milk.
مادر برای پاک کردن شیر ریختهشده، دستش را بهسمت دستمال دهان نوزاد دراز کرد.
انگلیسی آمریکایی پارچهی کتان محکم
The curtains in the living room were made of muslin.
پردههای اتاق نشیمن از پارچهی کتان محکم درست شده بودند.
The artist used muslin as a canvas for her latest painting.
این هنرمند از پارچهی کتان محکم بهعنوان بوم نقاشی برای آخرین نقاشیاش استفاده کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «muslin» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/muslin