با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید
خرید اشتراک

    Muslim

    ˈmʊzləm / / ˈmʌz- / / ˈmʊs- ˈmʊzləm / / ˈmʌz- / / ˈmʊs- ˈmʊzləm / / ˈmʌz- / / ˈmʊs- ˈmʊzləm / / ˈmʌz- / / ˈmʊs-
    آخرین به‌روزرسانی:

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun
    مسلمان

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    adjective
    مسلمان، (مربوط به) مسلمانان، اسلامی
    - Muslim countries
    - کشورهای اسلامی
    - Muslim rituals
    - مراسم مذهبی مسلمانان
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد muslim

    1. noun A believer in or follower of Islam
      Synonyms: moslem
    2. adjective Of or relating to or supporting Islamism
      Synonyms: moslem, islamic

    ارجاع به لغت muslim

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «muslim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muslim

    لغات نزدیک muslim

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    خاد خارج ازوصف خانه جنبا خانه شطرنج خاورسوی خاکروبه گردآوری کردن خاکسترگر خاکشیر مرتع ختام ختم گزاردن خدمت دوسره خراب نکردنی خرابی تدریجی خراشاندن با آلت زبر خراشاندن پوست خراشنده کردن خراشگذاری خراشیدگی بر پوست درخت خرامشگاه خرخنده کردن خرده زارع خز سمور آبی خزانگر خزدست خزه مردابی خسباندن خسپاندن تخم خسپانگر خشک افتادن خشک انداختن خصوصی کردن خط ترازنما درنمودار خط دو راهی خطاگونه خطگذار