گذشتهی ساده:
flinchedشکل سوم:
flinchedسومشخص مفرد:
flinchesوجه وصفی حال:
flinchingشکل جمع:
flinchsشانه خالی کردن، بهخود پیچیدن، دریغ داشتن، بر کسی تنگ گرفتن کردن، فروگذاری، خودداری
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I flinch every time I hear a dentist's drill.
هروقت صدای متهی دندانساز را میشنوم به خود میلرزم.
When I touched his sore, he flinched.
تا دست به زخمش زدم به خود لرزید.
He pulled the trigger without flinching.
او بیپروا ماشه را کشید.
از انجام کار (ناخوشایند و غیره) سرباز زدن
گذشتهی ساده flinch در زبان انگلیسی flinched است.
شکل سوم flinch در زبان انگلیسی flinched است.
شکل جمع flinch در زبان انگلیسی flinchs است.
وجه وصفی حال flinch در زبان انگلیسی flinching است.
سومشخص مفرد flinch در زبان انگلیسی flinches است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «flinch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flinch