۵۰٪ تخفیف دانشجویی برای اشتراک هوش مصنوعی تا پایان تیر 🧑🏻‍🎓
آخرین به‌روزرسانی:

Flinch

flɪntʃ flɪntʃ

گذشته‌ی ساده:

flinched

شکل سوم:

flinched

سوم‌شخص مفرد:

flinches

وجه وصفی حال:

flinching

شکل جمع:

flinchs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive

شانه خالی کردن، به‌خود پیچیدن، دریغ داشتن، بر کسی تنگ گرفتن کردن، فروگذاری، خودداری

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

I flinch every time I hear a dentist's drill.

هروقت صدای مته‌ی دندان‌ساز را می‌شنوم به خود می‌لرزم.

When I touched his sore, he flinched.

تا دست به زخمش زدم به خود لرزید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He pulled the trigger without flinching.

او بی‌پروا ماشه را کشید.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد flinch

  1. verb shy away, wince
    Synonyms:
    avoid retreat withdraw recoil evade shun escape flee shirk duck draw back recede shrink cower dodge swerve start crouch cringe blink blanch blench balk elude
    Antonyms:
    face confront meet

Collocations

flinch from doing something

از انجام کار (ناخوشایند و غیره) سرباز زدن

سوال‌های رایج flinch

گذشته‌ی ساده flinch چی میشه؟

گذشته‌ی ساده flinch در زبان انگلیسی flinched است.

شکل سوم flinch چی میشه؟

شکل سوم flinch در زبان انگلیسی flinched است.

شکل جمع flinch چی میشه؟

شکل جمع flinch در زبان انگلیسی flinchs است.

وجه وصفی حال flinch چی میشه؟

وجه وصفی حال flinch در زبان انگلیسی flinching است.

سوم‌شخص مفرد flinch چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد flinch در زبان انگلیسی flinches است.

ارجاع به لغت flinch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «flinch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/flinch

لغات نزدیک flinch

پیشنهاد بهبود معانی