آخرین به‌روزرسانی:

Jitter

ˈdʒɪtər ˈdʒɪtə

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - intransitive

(آمریکا، عامیانه) عصبانی شدن، عصبانی بودن، با عصبانیت رفتار کردن، با عصبانیت سخن گفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

He was jittering with fright.

از ترس می‌لرزید.

Before an examination, I always get the jitters.

پیش از امتحان من همیشه دچار ترس و لرز می‌شوم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jitter

  1. noun a state of nervous restlessness or agitation.
    Synonyms:
    fidget tremble shiver shake jump all-overs heebie-jeebies willies jim-jams

Collocations

the jitters

(عامیانه) دلهره، ترس و لرز، لرزه، دلشوره

ارجاع به لغت jitter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jitter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jitter

لغات نزدیک jitter

پیشنهاد بهبود معانی