با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Fidget

ˈfɪdʒɪt ˈfɪdʒɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    fidgetted
  • شکل سوم:

    fidgetted
  • سوم شخص مفرد:

    fidgets
  • وجه وصفی حال:

    fidgetting

توضیحات

همچنین می‌توان از fidge به‌ جای fidget استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun verb - transitive verb - intransitive
    ناآرامی، بی‌قراری، به‌خودپیچی، وول‌خوری، بی‌قراربودن، ناراحت بودن
    • - Throughout the meeting he was either chewing his pencil or fidgeting with his fingers.
    • - در طول جلسه، او یا مداد خود را می‌جوید و یا با انگشتان خود بازی می‌کرد.
    • - He fidgeted with his tie and waited nervously.
    • - او به کراوات خود ور می‌رفت و با دلواپسی در انتظار بود.
    • - Stop fidgeting; go to sleep!
    • - این‌قدر وول نخور، بگیر بخواب!
    • - She is always fidgeting about her health.
    • - او همیشه نگران سلامتی خویش است.
    • - He was in a terrible fidget over unpaid debts.
    • - خیلی نگران قرض‌های پرداخت‌نشده‌ی خود بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد fidget

  1. verb move restlessly
    Synonyms: be antsy, be hyper, be nervous, be on pins and needles, be spooked, be wired, bustle, chafe, fiddle, fret, fuss, hitch, jiggle, jitter, joggle, jump, play, squirm, stir, toss, trifle, twiddle, twitch, wiggle, worry
    Antonyms: be still, relax, rest

ارجاع به لغت fidget

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fidget» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fidget

لغات نزدیک fidget

پیشنهاد بهبود معانی