گذشتهی ساده:
fidgettedشکل سوم:
fidgettedسومشخص مفرد:
fidgetsوجه وصفی حال:
fidgettingهمچنین میتوان از fidge به جای fidget استفاده کرد.
ناآرامی، بیقراری، بهخودپیچی، وولخوری، بیقراربودن، ناراحت بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Throughout the meeting he was either chewing his pencil or fidgeting with his fingers.
در طول جلسه، او یا مداد خود را میجوید و یا با انگشتان خود بازی میکرد.
He fidgeted with his tie and waited nervously.
او به کراوات خود ور میرفت و با دلواپسی در انتظار بود.
Stop fidgeting; go to sleep!
اینقدر وول نخور، بگیر بخواب!
She is always fidgeting about her health.
او همیشه نگران سلامتی خویش است.
He was in a terrible fidget over unpaid debts.
خیلی نگران قرضهای پرداختنشدهی خود بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fidget» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fidget