امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Fidgety

ˈfɪdʒəti ˈfɪdʒəti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بی‌قرار، ناآرام

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The fidgety student couldn't focus on his homework.
- دانش‌آموز بی‌قرار نمی‌توانست روی تکالیفش تمرکز کند.
- The fidgety child couldn't sit still during the movie.
- کودک ناآرام در طول فیلم نمی‌توانست آرام بنشیند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fidgety

  1. adjective restlessly moving
    Synonyms:
    antsy apprehensive high-strung hyper impatient jerky jittery jumpy nervous nervous wreck nervy on edge on pins and needles restive restless spooked spooky twitchy uneasy unrestful up the wall wired
    Antonyms:
    quiet relaxed restful resting still unmoving

ارجاع به لغت fidgety

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fidgety» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fidgety

لغات نزدیک fidgety

پیشنهاد بهبود معانی