۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Jittery

ˈdʒɪtəri ˈdʒɪtəri
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
وحشت‌زده و عصبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- When she entered the dark room, she became jittery.
- وقتی وارد اتاق تاریک شد دچار دلهره شد.
- Too much coffee makes him jittery.
- (نوشیدن) قهوه‌ی زیاد او را عصبی می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jittery

  1. adjective nervous
    Synonyms:
    anxious tense uneasy restless apprehensive edgy uptight jumpy shaky fidgety on edge trembling excitable antsy high-strung skittish on pins and needles panicky spooked

ارجاع به لغت jittery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jittery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jittery

لغات نزدیک jittery

پیشنهاد بهبود معانی