وحشتزده و عصبی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
When she entered the dark room, she became jittery.
وقتی وارد اتاق تاریک شد دچار دلهره شد.
Too much coffee makes him jittery.
(نوشیدن) قهوهی زیاد او را عصبی میکند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «jittery» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jittery