فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Jittery

ˈdʒɪtəri ˈdʒɪtəri

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

وحشت‌زده و عصبی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

When she entered the dark room, she became jittery.

وقتی وارد اتاق تاریک شد دچار دلهره شد.

Too much coffee makes him jittery.

(نوشیدن) قهوه‌ی زیاد او را عصبی می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jittery

  1. adjective nervous
    Synonyms:
    anxious tense uneasy restless apprehensive edgy uptight jumpy shaky fidgety on edge trembling excitable antsy high-strung skittish on pins and needles panicky spooked

ارجاع به لغت jittery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jittery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/jittery

لغات نزدیک jittery

پیشنهاد بهبود معانی