با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Jumpy

ˈdʒʌmpi ˈdʒʌmpi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    jumpier
  • صفت عالی:

    jumpiest

معنی

adjective
جهنده، عصبانی، غلغلکی، بی‌قرار، حساس، بی‌قرار‌کننده، هیجان‌آور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد jumpy

  1. adjective nervous
    Synonyms: agitated, antsy, anxious, apprehensive, creepy, excitable, excited, fidgety, frisky, high-strung, jittery, on edge, on pins and needles, restless, sensitive, shaky, skittish, spooked, tense, timorous, unrestful
    Antonyms: calm, collected, composed, easy-going, laid-back

ارجاع به لغت jumpy

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «jumpy» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/jumpy

لغات نزدیک jumpy

پیشنهاد بهبود معانی