فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Frisky

ˈfrɪski ˈfrɪski
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
شنگول، شادوخرم، جست‌وخیز‌کنان، چالاک، چابک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- A little encouragement will make him frisky.
- کمی تشویق او را شنگول می‌کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد frisky

  1. adjective full of spirit
    Synonyms:
    lively active spirited playful zippy peppy bouncy high-spirited frolicsome gamesome romping rollicking dashing full of beans in high spirits jumpy sportive antic kittenish larkish coltish feeling one’s oats wicked prankish zesty
    Antonyms:
    depressed lifeless down

ارجاع به لغت frisky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frisky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frisky

لغات نزدیک frisky

پیشنهاد بهبود معانی