آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Frisky

ˈfrɪski ˈfrɪski

معنی frisky | جمله با frisky

adjective

شنگول، شادوخرم، جست‌وخیز‌کنان، چالاک، چابک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

A little encouragement will make him frisky.

کمی تشویق او را شنگول می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد frisky

  1. adjective full of spirit
    Synonyms:
    lively active spirited playful zippy peppy bouncy high-spirited frolicsome gamesome romping rollicking dashing full of beans in high spirits jumpy sportive antic kittenish larkish coltish feeling one’s oats wicked prankish zesty
    Antonyms:
    depressed lifeless down

ارجاع به لغت frisky

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «frisky» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/frisky

لغات نزدیک frisky

پیشنهاد بهبود معانی