مرجع، مبنا
The satellite image was aligned using fiducial points.
تصویر ماهوارهای با استفاده از نقاط مرجع تراز شد.
Each photo contains a fiducial mark to help measure displacement.
هر عکس حاوی نشانهی مرجعی برای اندازهگیری جابهجایی است.
اعتمادی، امانی، مبنی بر اعتماد
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His obligations stem from a fiducial bond between him and the investors.
وظایف او ناشی از پیوندی مبنی بر اعتماد بین او و سرمایهگذاران است.
A lawyer has a fiducial responsibility to act in the client’s best interest.
وکیل، مسئولیتی امانی دارد تا بهنفع موکل عمل کند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fiducial» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fiducial