آخرین به‌روزرسانی:

Fiducial

fɪˈduːʃəl fɪˈdjuːʃjəl

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

مرجع، مبنا

The satellite image was aligned using fiducial points.

تصویر ماهواره‌ای با استفاده از نقاط مرجع تراز شد.

Each photo contains a fiducial mark to help measure displacement.

هر عکس حاوی نشانه‌ی مرجعی برای اندازه‌گیری جابه‌جایی است.

adjective

اعتمادی، امانی، مبنی بر اعتماد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

His obligations stem from a fiducial bond between him and the investors.

وظایف او ناشی از پیوندی مبنی بر اعتماد بین او و سرمایه‌گذاران است.

A lawyer has a fiducial responsibility to act in the client’s best interest.

وکیل، مسئولیتی امانی دارد تا به‌نفع موکل عمل کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fiducial

  1. adjective relating to or of the nature of a legal trust (i.e. the holding of something in trust for another)
    Synonyms:
    fiduciary

ارجاع به لغت fiducial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fiducial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fiducial

لغات نزدیک fiducial

پیشنهاد بهبود معانی