گذشتهی ساده:
fiddledشکل سوم:
fiddledسومشخص مفرد:
fiddlesوجه وصفی حال:
fiddlingشکل جمع:
fiddlesویولن، کمانچه
the sound of a fiddle
صدای ساز زهی
He fiddled and the monkey danced.
او ساز میزد و میمون میرقصید.
Don't fiddle with your tie!
با کراوات خودت ور نرو!
He fiddled with the radio so much that it broke.
آنقدر به رادیو ور رفت که خرابش کرد.
He does nothing but fiddle around.
او کاری جز ولگردی نمیکند.
اقتصاد کلاهبرداری
کلاهبرداریکردن، حقه سوار کردن، دوز و کلک زدن
صحیح و سالم. سرحال. سر و مر و گنده. سالم و سرحال
نقش ثانوی داشتن، در درجه ی دوم اهمیت بودن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fiddle» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fiddle