فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Fiddle

ˈfɪdl ˈfɪdl

گذشته‌ی ساده:

fiddled

شکل سوم:

fiddled

سوم‌شخص مفرد:

fiddles

وجه وصفی حال:

fiddling

شکل جمع:

fiddles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun

ویولن، کمانچه

the sound of a fiddle

صدای ساز زهی

He fiddled and the monkey danced.

او ساز می‌زد و میمون می‌رقصید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Don't fiddle with your tie!

با کراوات خودت ور نرو!

He fiddled with the radio so much that it broke.

آن‌قدر به رادیو ور رفت که خرابش کرد.

He does nothing but fiddle around.

او کاری جز ولگردی نمی‌کند.

verb - intransitive

ویولن زدن، زرزر کردن، کار بیهوده کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
verb - transitive

اقتصاد حقه سوار کردن، کلاه‌برداری کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی اقتصاد

مشاهده
noun

اقتصاد کلاهبرداری

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fiddle

  1. verb mess with, tinker
    Synonyms:
    play mess touch handle feel fool interfere tamper monkey mess around tinker finger toy dabble fidget potter putter twiddle trifle puddle doodle

Idioms

be on the fiddle

کلاه‌برداری‌کردن، حقه سوار کردن، دوز و کلک زدن

fit as a fiddle

صحیح و سالم. سرحال. سر و مر و گنده. سالم و سرحال

play second fiddle (to)

نقش ثانوی داشتن، در درجه ی دوم اهمیت بودن

ارجاع به لغت fiddle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fiddle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fiddle

لغات نزدیک fiddle

پیشنهاد بهبود معانی