آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Bumble

ˈbʌmbl ˈbʌmbl

معنی bumble | جمله با bumble

noun verb - intransitive adverb

وزوز کردن، صدای زنبور کردن، اشتباه کاری کردن، سرهم‌بندی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He is a bumbler.

او آدم فاسدی است.

The drunken man came bumbling into the room.

مرد مست تلوتلو خوران وارد اتاق شد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

What on earth are you bumbling about?

درباره‌ی چی داری من‌ومن می‌کنی؟

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد bumble

  1. verb to make a continuous low-pitched droning sound
    Synonyms:
  1. noun a continuous low-pitched droning sound
    Synonyms:
  1. verb to move awkwardly or clumsily
  1. verb to proceed or perform in an unsteady, faltering manner
  1. verb to move, act, or proceed clumsily.
    Synonyms:

ارجاع به لغت bumble

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bumble» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bumble

لغات نزدیک bumble

پیشنهاد بهبود معانی