خنثی کردن، احمق کردن، خرف کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He tried to stultify his opponent's conclusions.
او کوشید نتیجهگیریهای حریف خود را بیمایه جلوه بدهد.
the stultifying effects of too much work
تأثیر کسلکنندهی کار زیاد از حد
Her indifference stultified our efforts.
بیاعتنایی او کوششهای ما را بیهوده جلوگر ساخت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «stultify» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/stultify