با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Gimp

dʒɪmp ɡɪmp
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun
    حمایل، نوعی ریسمان ماهیگیری
    • - I saw a beggar gimping along the street.
    • - گدائی را دیدم که در راستای خیابان لنگان‌لنگان راه می‌رفت.
    • - He walks with a gimp in one leg.
    • - وقتی راه می‌رود یک پایش می‌لنگد.
    • - gimpy knees
    • - زانوهای سست
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد gimp

  1. verb Walk impeded by some physical limitation or injury
    Synonyms: limp, hobble, hitch
  2. noun Disability of walking due to crippling of the legs or feet
    Synonyms: lameness, limping, gimpiness, gameness, claudication

ارجاع به لغت gimp

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «gimp» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/gimp

لغات نزدیک gimp

پیشنهاد بهبود معانی