ظرف کوچک، محفظهی کوچک
The little girl carried her art supplies in a colorful caddy.
دختر کوچولو لوازم هنری خود را در یک محفظهی کوچک رنگارنگ میبرد.
The waitress brought the salt and pepper caddy to the table.
گارسون ظرف کوچک نمک و فلفل را سر میز آورد.
ورزش دستیار گلفباز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The golfer handed his caddy a set of clubs.
گلفباز مجموعهای از چوبدستیها را به دستیارش داد.
The golfer was grateful for the caddy's assistance.
گلفباز قدردان کمک دستیار بود.
کسبوکار پادو، پیشخدمت (برای کارهای عجیب)
The caddy patiently waited outside the hotel.
پیشخدمت صبورانه بیرون هتل منتظر ماند.
I need to hire a caddy to help me carry my equipment while I work on this construction site.
در حین کار در این سایت ساختوساز، باید یک پادو استخدام کنم تا در حمل تجهیزاتم به من کمک کند.
جعبهی چای، چایدان
The caddy on the kitchen counter is filled with a variety of tea bags.
جعبهی چای روی اپن آشپزخانه با انواع چای کیسهای پر شده است.
She poured hot water into the caddy and let the tea steep.
او آب داغ را داخل چایدان ریخت و گذاشت تا چای دم بکشد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «caddy» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/caddy