آخرین به‌روزرسانی:

Drudgery

ˈdrʌdʒəri ˈdrʌdʒəri

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

جان‌کنی‌، مشقت، کار پرزحمت، کار طاقت‌فرسا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

Modern technology has helped reduce the drudgery of daily chores.

فناوری مدرن به کاهش مشقت کارهای روزمره کمک کرده است.

For many workers, factory jobs are nothing but drudgery.

برای بسیاری از کارگران، کار در کارخانه چیزی جز جان‌کنی نیست.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the drudgery of work in rug weaving workshops

مشقت کار در گارگاه‌های فرش‌بافی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drudgery

  1. noun hard, tedious work
    Synonyms:
    labor toil struggle sweat grind chore workout slavery gruntwork elbow grease daily grind rat race menial labor backbreaker travail
    Antonyms:
    snap

ارجاع به لغت drudgery

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drudgery» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drudgery

لغات نزدیک drudgery

پیشنهاد بهبود معانی