شیفته کردن، شیفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I was enamored of that singer's voice.
من شیفتهی صدای آن خواننده بودم.
Hossein was much enamored of Parvin.
حسین بسیار دلباختهی پروین بود.
I am not too enamored of going to their house.
از فکر رفتن به خانهی آنها چندان خوشم نمیآید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «enamor» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/enamor