شکل جمع:
felicitiesادبی خوشی، نشاط، شادی، سعادت، برکت، سرور، بهجت
felicity in this and the next life
سعادت دنیا و آخرت
Her sole felicity was her children.
تنها خوشی او، بچههایش بودند.
ادبی فصاحت، بلاغت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her speech delivered the felicity of her emotions, leaving everyone moved.
سخنرانی او فصاحت احساسات او را نشان داد و همه را متاثر کرد.
The writer's felicity in storytelling captivated readers from the very first page.
بلاغت نویسنده در داستانسرایی از همان صفحهی اول خوانندگان را مجذوب خود کرد.
(در مورد بیان و سخن) لطافت، شیرینی، زیبایی، خوشبیانی، شیرینسخنی
Her speech was marked by a felicity.
سخنرانی او با شیرینی همراه بود.
The politician's felicity in delivering speeches captivated the audience.
شیرینسخنی این سیاستمدار در بیان سخنرانی، حضار را مجذوب خود کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «felicity» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/felicity