فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bliss

blɪs blɪs

شکل جمع:

blisses

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

سعادت، خوشی، خوشبختی، شادکامی، سرور، شادمانی، کامیابی، کامروایی، رستگاری، بهجت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

Fast Dictionary wishes you a New Year filled with bliss.

فست‌دیکشنری سال نویی سرشار از شادکامی را برای شما آرزو می‌کند.

Meditation can bring a sense of inner bliss and peace.

مدیتیشن می‌تواند حس سعادت و آرامش درونی را به ارمغان بیاورد.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

For her, gardening was a source of constant bliss.

برای او، باغبانی منبع کامیابی دائمی بود.

Hearing my child's laughter is sheer bliss.

شنیدن صدای خنده‌های فرزندم خوشبختی محض است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bliss

  1. noun a state of perfect happiness, joy, or peace, often associated with deep contentment and serenity
    Synonyms:
    happiness joy heaven paradise euphoria felicity gladness rapture beatitude blessedness cool gone
    Antonyms:
    unhappiness sorrow misery grief upset

Collocations

blissful ignorance

ناآگاهی از چیزهای ناخوشایند، جهل توأم با شادکامی

wedded bliss

خوشبختی زناشویی، سعادت ازدواج

Idioms

living in wedded (or married) bliss

در ازدواج سعادتمند بودن، زندگی زناشویی موفق و کام‌بخشی داشتن

ignorance is bliss

بی‌خبری شادی‌بخش است.

لغات هم‌خانواده bliss

  • noun
    bliss

ارجاع به لغت bliss

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bliss» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bliss

لغات نزدیک bliss

پیشنهاد بهبود معانی