فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Entrain

enˈtreɪn enˈtreɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • verb - transitive adverb
    آهسته دنبال کسی رفتن، به قطار (راه‌آهن) سوار کردن، کشیدن، به دنبال کشیدن
    • - We entrained in Ahwaz.
    • - ما در اهواز سوار قطار شدیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

ارجاع به لغت entrain

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «entrain» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/entrain

لغات نزدیک entrain

پیشنهاد بهبود معانی