فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Disembark

ˌdɪsɪmˈbɑːrk ˌdɪsəmˈbɑːk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    disembarked
  • شکل سوم:

    disembarked
  • سوم شخص مفرد:

    disembarks
  • وجه وصفی حال:

    disembarking

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adverb
    پیاده کردن، از کشتی در آوردن، پیاده شدن، تخلیه کردن (بار و مسافر)
    • - This is where ship passengers embark or disembark.
    • - اینجا محلی است که در آن مسافران کشتی سوار یا پیاده می‌شوند.
    • - The cargo was disembarked in San Diego.
    • - محموله در ساندیگو تخلیه شد.
    • - London was our point of disembarkation.
    • - محل پیاده شدن ما لندن بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد disembark

  1. verb get off transportation
    Synonyms: alight, anchor, arrive, come ashore, debark, deplane, detrain, dismount, go ashore, land, put in, step out of
    Antonyms: embark, get on, leave

ارجاع به لغت disembark

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «disembark» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/disembark

لغات نزدیک disembark

پیشنهاد بهبود معانی