Diseased

ˌdɪˈziːzd dɪˈziːzd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    diseases
  • وجه وصفی حال:

    diseasing
  • صفت تفضیلی:

    more diseased
  • صفت عالی:

    most diseased

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
ناخوش ،معیوب ،فاسد، بیمار، بیمارگونه، مریض، آفت‌زده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The diseased lungs of a man who had smoked for years.
- ریه‌های بیمار مردی که سال‌ها سیگار می‌کشید.
- To save the healthy trees, you have to cut the diseased ones.
- برای نجات درختان سالم باید درختان آفت‌زده را ببرید.
- the diseased state of that country's economy
- وضع بیمارگونه‌ی اقتصاد آن کشور
- her diseased thoughts
- اندیشه‌های بیمارگونه‌ی او
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diseased

  1. adjective unhealthy
    Synonyms: afflicted, ailing, indisposed, infected, infectious, infirm, rotten, sick, sickly, tainted, unsound, unwell, unwholesome
    Antonyms: fit, healthy

ارجاع به لغت diseased

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diseased» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/diseased

لغات نزدیک diseased

پیشنهاد بهبود معانی