فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Diseased

ˌdɪˈziːzd dɪˈziːzd

سوم‌شخص مفرد:

diseases

وجه وصفی حال:

diseasing

صفت تفضیلی:

more diseased

صفت عالی:

most diseased

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

ناخوش ،معیوب ،فاسد، بیمار، بیمارگونه، مریض، آفت‌زده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The diseased lungs of a man who had smoked for years.

ریه‌های بیمار مردی که سال‌ها سیگار می‌کشید.

To save the healthy trees, you have to cut the diseased ones.

برای نجات درختان سالم باید درختان آفت‌زده را ببرید.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

the diseased state of that country's economy

وضع بیمارگونه‌ی اقتصاد آن کشور

her diseased thoughts

اندیشه‌های بیمارگونه‌ی او

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد diseased

  1. adjective unhealthy
    Synonyms:
    sick unwell ailing sickly unsound infirm afflicted indisposed tainted rotten unwholesome infectious infected
    Antonyms:
    healthy fit

ارجاع به لغت diseased

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «diseased» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/diseased

لغات نزدیک diseased

پیشنهاد بهبود معانی