امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Indisposed

ˌɪndɪˈspoʊzd ˌɪndɪˈspəʊzd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

adjective
به‌هم‌خورده، اندکی ناخوش، بی میل، بیزار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- As he was indisposed, he didn't go to the party.
- چون کسالت داشت به مهمانی نرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد indisposed

  1. adjective not well
    Synonyms:
    ailing below par confined down down with feeling rotten got a bug ill infirm laid up on sick list out of action poorly sick sickly under the weather unwell
    Antonyms:
    healthy well
  1. adjective unwilling
    Synonyms:
    afraid antagonistic antipathetic averse backward disinclined hesitant hostile inimical loath reluctant uncaring uneager uninclined
    Antonyms:
    bent disposed inclined tending willing

ارجاع به لغت indisposed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «indisposed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/indisposed

لغات نزدیک indisposed

پیشنهاد بهبود معانی