Cog

kɑːɡ kɒɡ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun adverb
    دندانه، دنده‌چرخ، دندانه‌دار کردن، حقه‌بازی، طاس گرفتن (در تخته‌نرد)
    • - Each worker is an important cog in our plans for the future.
    • - هریک از کارگران در طرح‌های آینده‌ی ما نقش اساسی خواهد داشت.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد cog

  1. noun main part of device
    Synonyms: cogwheel, differential, fang, gear, pinion, prong, rack, ratchet, tine, tooth, transmission, tusk, wheel

ارجاع به لغت cog

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «cog» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ خرداد ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/cog

لغات نزدیک cog

پیشنهاد بهبود معانی