آیکن بنر

زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

زبان‌های دیگر به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد

استفاده کن
آخرین به‌روزرسانی:

Ratchet

ˈrætʃɪt ˈrætʃɪt

معنی ratchet | جمله با ratchet

noun

ضامن چرخ‌دنده، گیره عایق، چرخ ضامن‌دار، ضامن‌دار کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The banks have ratcheted up interest rates.

بانک‌ها نرخ بهره را کم‌کم بالا برده‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد ratchet

  1. noun a thin, circular body that turns on an axis
  1. verb move by degrees in one direction only
    Synonyms:
    rachet up ratchet down
  1. noun mechanical device consisting of a toothed wheel or rack engaged with a pawl that permits it to move in only one direction
    Synonyms:
    rachet ratch

Phrasal verbs

ratchet up (or down)

به‌تدریج بالا بردن (یا پایین آوردن)، کم‌کم افزودن ( یا کاستن)

ارجاع به لغت ratchet

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ratchet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ratchet

لغات نزدیک ratchet

پیشنهاد بهبود معانی