زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

Circumstantial

ˌsɜrːkəmˈstænʃl ˌsɜːkəmˈstænʃl

معنی circumstantial | جمله با circumstantial

adjective

تصادفی، مربوط به موقعیت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

circumstantial evidence

شواهد فرعی، اماره

He presented more circumstantial evidence than we had expected.

او توضیحاتی کامل‌تر از آنچه انتظار داشتیم، به ما داد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد circumstantial

  1. adjective incidental
    Synonyms:
    contingent coincidental concurrent fortuitous environmental detailed indirect uncertain inconclusive inferential provisional amplified conjectural concomitant presumptive
    Antonyms:
    direct

ارجاع به لغت circumstantial

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «circumstantial» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/circumstantial

لغات نزدیک circumstantial

پیشنهاد بهبود معانی