فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Incidence

ˈɪnsɪdns ˈɪnsɪdns

شکل جمع:

incidences

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable formal C1

میزان (وقوع)، میزان شیوع، دامنه، وقوع (جنایت و بیماری و غیره)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

the incidence of crime

وقوع جنایت

This area has a high incidence of disease.

میزان شیوع بیماری در این ناحیه زیاد است.

noun countable

فیزیک تابش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

the angle of incidence

زاویه‌ی تابش

The incidence of light on the water created a beautiful reflection.

تابش نور روی آب بازتاب زیبایی ایجاد کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد incidence

  1. noun occurrence
    Synonyms:
    number degree extent measure rate proportion percentage scope frequency commonness prevalence tendency trend drift

ارجاع به لغت incidence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incidence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/incidence

لغات نزدیک incidence

پیشنهاد بهبود معانی