فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Incidence

ˈɪnsɪdns ˈɪnsɪdns
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    incidences

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable formal C1
    میزان (وقوع)، میزان شیوع، دامنه، وقوع (جنایت و بیماری و غیره)
    • - the incidence of crime
    • - وقوع جنایت
    • - This area has a high incidence of disease.
    • - میزان شیوع بیماری در این ناحیه زیاد است.
  • noun countable
    فیزیک تابش
    • - the angle of incidence
    • - زاویه‌ی تابش
    • - The incidence of light on the water created a beautiful reflection.
    • - تابش نور روی آب بازتاب زیبایی ایجاد کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد incidence

  1. noun occurrence
    Synonyms: frequency, rate, degree, number, extent, percentage, proportion, measure, scope, commonness, prevalence, tendency, trend, drift

ارجاع به لغت incidence

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «incidence» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/incidence

لغات نزدیک incidence

پیشنهاد بهبود معانی