آخرین به‌روزرسانی:

Naturalize

ˈnætʃrəlaɪz ˈnætʃrəlaɪz

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive verb - intransitive

به تابعیت کشوری در آمدن، پذیرفته شدن (در کشور)، جزو زبانی وارد شدن (کلمات)، بومی شدن (گیاه و جانور)، طبیعی شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

Naturalized citizens have all the rights of native-born citizens.

شهروندان به تابعیت‌درآمده کلیه‌ی حقوق شهروندان بومی را دارند.

Some Latin phrases have become completely naturalized in the English language.

برخی عبارت‌های لاتین کاملاً جای خود را در زبان انگلیسی باز کرده‌اند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

Some African weeds have become naturalized here.

برخی از علف‌های افریقایی در اینجا پا گرفته‌اند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد naturalize

  1. verb to make different
    Synonyms:
    adapt acclimate accustom confer citizenship upon
  1. verb adapt (a wild plant or unclaimed land) to the environment
    Synonyms:
    adapt acclimate acclimatize familiarize accustom habituate domesticate naturalise cultivate tame
  1. verb make into a citizen
    Synonyms:
    naturalise
    Antonyms:
    denaturalize

Collocations

immigration and naturalization service

(در امریکا) اداره‌ی مهاجرت و شهروندسازی

(امریکا) اداره‌ی مهاجرت و شهروند‌سازی

لغات هم‌خانواده naturalize

  • verb - transitive
    naturalize

ارجاع به لغت naturalize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «naturalize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/naturalize

لغات نزدیک naturalize

پیشنهاد بهبود معانی