موی دماغ بودن، روی اعصاب کسی بودن، سوهان روح کسی بودن، اذیت کردن، آزار دادن، مزاحم شدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I went for a walk just to get away from everyone getting in my hair.
فقط برای اینکه از دست کسایی که رو اعصابم بودن فرار کنم، رفتم قدم بزنم.
He keeps getting in my hair by checking up on everything I do.
مدام با سرک کشیدن تو کارهام موی دماغم میشه.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «get in one's hair» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/get-in-ones-hair